آقا بـــــــــهدادآقا بـــــــــهداد، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 5 روز سن داره

بهداد نجفی

آبگوشت

بَ بَ ی ِ مورد علاقه گل پسریه ما که اگه هر روز اونم روزی سه بار بهش بدی باز هم با عشق و ولع میخوره . خدا رو صد هزار مرتبه شکر که از نظر تغذیه  بهداد جوووونم اذیت و دردسری برای مامانیش نداره و بیشتر از اینکه بخوام بگم بخور بخور باید مواظب شکم شازده پسر باشم که از زیادی خوردن درد نگیره . پسر خوشگلم اصلا دوست ندارم که چاق و تنبل بشی و فقط تو فکر خوردن باشی ،برای همین دیگه از ٢ سالگی به بعد میان وعده هاتو تا حدود زیادی حذف کردم و شکلات و کره و شیرینی رو که عاشقشونی رو خیلی خیلی کم بهت میدم. هفته ای یک بار هم برات آبگوشت درست میکنم که واقعا نمیدونم چطوری وصف کنم حالت رو از دیدن گوشت کوبیده و اینکه چطوری یه پیش دستی گوشت کوبیده رو میخ...
25 اسفند 1391

سبز آبی کبود من!

شادی داشتنت شادی بغل کردن سازی ست   که درست نمی شناسمش   درست می نوازمش   ن ت به نت   نفس در نفس   تو از همه جا شروع می شوی   و من هربار بداهه می نوازمت   از هر جای تنت   سبز آبی کبود من!   ... لم بده رها کن خودت را آب شو در آغوشم   مثل عطر یاس فراگیرم شو   بگذار یادت بگیرم   (عباس معروفی)   ...
5 اسفند 1391

امان از دست این کتابا!

 این کتابی که مشاهده میکنید شده بلای جااااان مااااا این روزها.  صفحه اول کتاب یه نینی ِ از خدا بی خبری رفته آب بازی و لباساشو خیس کرده و زندگی ما رو هم با  خودش به آب داده هههههه. میگین نه خودتون ملاحظه بفرمااااایید اینا کار هر روزه ی ما شده از دست این شیطونک. تا چشمش به کتابش میوفته سریع میره پشت در دسشویی کتاب به دست میگه نِ نِ آبوزی خی (نینی آب بازی کرده خیس شده).    داد آبوزی خی (بهداد آب بازی کنه خیس بشه) حالا هرچی بگو ماااادر به قربونت عزیزم نم کشیدی دیگه از بس آب بازی کردی مگه به خرجش میره . جیغ و داد و هوار و گریه برای آبوزی یه روز ما یه اشتباهی کردیم خواستیم یه ل...
16 بهمن 1391

گل ِ انارم

من اناری میکنم دانه  به دل میگویم  کاش این مردم دانه های دلشان پیدا بود...   دلم را چون اناری کاش یک شب دانه می کردم به دریا میزدم در باد و آتش خانه میکردم چه میشد آه ای موسای من ،من هم شبان بودم تمام روز و شب زلف خدا را شانه میکردم   ...
10 بهمن 1391

بیست و سه ماهگی نازنین پسرم

پسر ِ عزیزم حالا که بیشتر از یک ماه به تاریخ ورودت به دنیای سه سالگی نمانده ، ناباورانه نگاهت میکنم ،  ناباورانه میگویم چون باور کردن این همه عشق ، این همه اشتیاق و این همه احساس نیاز به وجودت سخت  است. ولی امروز چشمان سیاهت و نگاهه معصومانه ات یادآوری ام کرد لطف بی پایان آفریدگارم رو و اینکه من چقدر شاکرم تمامی این لحظه های بی تکرار رو.  عشق کوچولوی من  تو هر روز و هر ثانیه برایم تکرار میشوی نه  تکراری! و خدا جااااااااااااانم  برای تک تک این تپش های بی تکرار سپاسگذارتم.   پنجم بهمن ماه روز پنج شنبه مصادف با 23 ماهگی بهدادم وقتی از سرکار اومدم، منزل ِزن عمویِ عزیزم برای شام دعوت ش...
6 بهمن 1391
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به بهداد نجفی می باشد